..............................................نازنینا ، عمرِ تو جاوید بادغنچه های دل پراز امید بادبهر کاری در ستیز زندگیرونق و وصل و طرّب بر دید بادشمع روشن در میانِ محفلیشعله ات روشن ، چنان خورشید بادسرنوشت هر باده ای ریزد به جامجامِ نوشِ زندگی جاوید باددر سحرگاهان زِ گلبرگ بهارعطرِ گلها بر نفس تمدید بادطرفِ بستانی و سنگِ ساحلیسایه ات خوشتر ز سرو و بید بادمهربانی در سِرشتِ پاکِ توستاخترِ بامِ دلت ناهید باددر مسیر سرنوشت داری هدفعاقبت در بستر تمجید بادمانی در سر خوش بدارد نکته ایدر کفت ، جامِ زرِ جمشید باد.........................................این همه قصهء دل ، بهرِ شما ورد زبان استتا تو آری نظری بر دلِ سودا زدهء ما...........................................روزگاران بچگی های من ...1 - در کودکی عمویم از دنیا رفت و پدر و مادرم مرا بزرگ کردند .2 - در درس تاریخ همیشه از نام هُوَخشتَرِه وحشت داشتم .3 - هیچوقت نتوانستم روی آب دریا راه بروم .4 - همیشه گوشهایم می شنید و چشمهایم می دید و فکرم سرکشی میکرد و هی از من سؤال اشعار مانی...
ادامه مطلبما را در سایت اشعار مانی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : asharemania بازدید : 2 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 14:03